حاج سیاح یا همان میرزا محمدعلی محلاتی از سفرنامهنویسان دوره قاجار است. وی در سفری که بیش از ۱۵۰ سال پیش (۱۲۷۶ ه.ق.=۱۸۵۹م.) به پاریس داشت، به کتابخانههای عمومی نیز سری میزند و توصیفی از آنجا ارائه میکند که قابل تأمل است میتواند گرهی از پژوهشی تاریخی بگشاید. اما آن روایت چنین است:
«دوازده کتابخانه بسیار مشهور معروف دارد که بزرگترین همه آنها در راه مسمای به «روُ رِشلیوُ»، هر روز از ساعت نه که بامداد فرنگیان است الی ساعت ده که هنگام شام باشد برای طالبان گشاده است که هر که بدان جا خواهد رفته و هر کتاب که خواهد میستاند.
اگر معروف باشد به منزل خود هم میبرد و الا در مطالعه گار نشسته مقصود خود را حاصل مینماید، و استعلام از کتب را اگر بخواهد کتاب سرنویس و فهرست کتب و علوم را خادم با نهایت ادب میآورد آن شخص به کرسی نشسته بر میز مینهد و هرچه بخواهد مطالعه میکند و اگر قلم و دوات هم بخواهد فوراً میدهند هرچه میخواهد بنویسد و اگر طالب روزنامه باشد نیز جای مخصوص دارد که روزنامههای اکثر شهرهای مشهوره را بدان جا میآورند همه روزه و هر زبانی جای مخصوصی دارد.
آن جا نیز اغلب از فعلهها و بیکارها محض وقت گذراندن نشسته روزنامه میخوانند و خود را مشغول میدارند. و نیز چاپخانهها دارد بخاری و آلتی که آنجا هر روزنامه و هر نوع کتاب را چاپ میزنند…»(معتمد ذزفولی، ۱۳۹۰، ص ۵۴۷)
رویارویی حاج سیاح با کتابخانههای عمومی برای من چند نکته را آشکار میکند که ذکر میکنم. البته ممکن است برای دیگران نکاتی بیشتر هم در خود داشته باشد. نخست اینکه مفهوم کتابخانه و مطالعه برای حاج سیاح غریبه نبوده است، چنانکه او خود اهل فضل و مطالعه است و در جای جای سفرنامه به مطالعه کردن اشاره میکند. اما آنچه برای وی غریب است کتابخانه عمومی است؛ جایی که «هرکه» میخواهد به آنجا میرود. این متن حاکی از آن است که با وجود اینکه کتابخانه عمومی در فرنگ امری جاافتاده و به قاعده است، در ایران هنوز اصطلاح آن نیز طرح نشده است این مواجهه با کتابخانههای عمومی از نخستین رویاروییها با آن است. همچنین شیوه توصیف «فعلهها و بیکارها» و گذراندن اوقات فراغت به چنان لحنی است که گویی وجود آنها در جایی مثل کتابخانه که محل رفت و آمد فاضلان و برگزیدگان است امر نامطلوبی به شمار میرود.
نکته دیگر اشارهای است که به «خادم» میکند. این خادم همان کسی است که اگر امروز میخواستیم درباره آن سخن بگوییم به جای آن کتابدار به کار میبردیم. براستی چرا به جای واژه کتابدار از خادم بهره گرفته است. حدس من این است که در آن دوره واژه کتابدار چندان مصطلح نبوده است و وضع و به کارگیری این واژه عمر چندانی ندارد. البته این فرض است و قابل بررسی.
دیگر آنکه برای استفاده از کتابخانه چنان که در زمان حال نیز مرسوم است نیازی به «معروف» بودن یا همان عضویت نبود. زمانی لازم بود فرد معروف باشد که میخواهد کتابی را با خود ببرید. در اینجا میتوانیم یک دلیل خوب برای ثبت نام افراد که بعدها ما آن را به کلمه «عضو» جعل کردیم و از خلقالله حق عضویت گرفتیم و بعد شد حق کتابدار و کتابخانه، پیدا کنیم. آن دلیل هم معروف بودن است. یک فرد برای اینکه بتواند کتابی را به امانت بگیرد کافیست خود را به کتابخانه بشناساند و معروف شود. این همان فرایند است که با ارائه فیش تلفن، یا گاز یا امثالهم در روزگار ما اتفاق میافتد.
منبع: معتمد دزفولی، فرامرز (۱۳۹۰) تاریخ اندیشه جدید ایرانی: سفرنامههای ایرانیان به فرنگ. دفتر اول: آینهآوران و عصر رویارویی با غرب. تهران: شیرازه. صفحه ۵۴۷.
تصویر تزئینی: سالن مطالعه کتابخانه عمومی بوستون، ۱۸۷۱
درود بر شما. مطلب جالبی بود. سپاس.