جوزف هیلیس میلر (Joseph Hillis Miller:۱۹۲۸-to now) در کتابی تحت عنوان «درباب ادبیات» به دو گونه خواندن متن ادبی اشاره میکند. گونهی اول خوانش کودکانه است که از آن به عنوان کنشی پرشور (Schwärmerei) نام می برد و خوانش انتقادی را به عنوان گونهی دوم در مقابل این نوع خواندن قرار میدهد.
خوانش کودکانه نوعی خواندن متن است که در آن پیش داوری ها کنار گذاشته می شود و خواننده از شک و تردید و حزم اندیشی و تحقیق و تفحص رها می شود. این نوع خواندن مستلزم سرعت معینی است که میلر با تشبیه آن به ضرباهنگ موسیقی می گوید که ضرباهنگ این نوع خواندن allegro* است. برای رسیدن به لذت ادبی خواننده باید این نوع خواندن را برگزیند.
از طرفی خوانش انتقادی آن نوع خواندنی است که در آن ضرباهنگ خواندن به lento* تغییر می یابد: کاملا آهسته و با دقت. چنین خواندنی پرسش و تفحص در مورد چگونگی القای باورهای گوناگون در ادبیات است که نمونه های آن را می توان در «مطالعات فرهنگی» و «مطالعات پسااستعماری» یافت. میلر از نیچه به عنوان الگویی از چنین خواندن انتقادی یاد می کند. این نوع خواندن به راز زدایی از ادبیات و به نوعی به مرگ ادبیات منجر می شود. در این نوع خواندن مکانیسم کارکرد ادبی اثر فاش می شود و جادو دیگر نه جادو، بلکه کلک و حقه بازی خواهد بود.
* ضرباهنگ تعداد نتهای نواخته شده در زمانی معین است که به نوعی نشانگر سرعت موسیقی است. ضرباهنگ آلگرو به معنای ضرباهنگ تند و با نشاط است و لنتو ضرباهنگ آهسته است.
برای خواندن متن کامل نوشته مراجعه کنید به کتاب زیر:
در باب ادبیات نوشته جوزف هیلیس میلر ترجمه سهیل سمی. نشر ققنوس.
به این نوشته اینگونه استناد دهید:
محبوب، سیامک (۱۳۹۱) خوانش کودکانه و خوانش نقادانه: لذت ادبی و راززدایی از متن. مجله مطالعات خواندن. دی. http://readingandreaders.com/?p=607
چنانکه از مطالب و مقالات منتشر شده به وسیله «مجله مطالعات خواندن» بهره می برید و انتشار آزاد آنها را مفید می دانید، دقت کنید که در کنار همکاری علمی شما عزیزان، تداوم کار این سایت به کمک مالی همه همکاران و علاقمندان وابسته است. کمک های مالی شما حتی در مبالغ بسیار اندک، می توانند کمک موثری برای ما باشند:
[WPDonateZarinpal]
پاسخ دهید